1 جهاندیده گوید که بنیاد این فگنده ست ماهنگ، دارای چین
2 دگر گفت کان کوش پیشین نهاد ندارد کس آن روزگاران به یاد
3 نداند جز از راز داننده کس که اوی است داننده ی راز و بس
1 همان گه نبیسنده را خواند پیش سخن راند با او ز اندازه بیش
2 به ضحاک فرمود تا نامه کرد سخنها روان از سر خامه کرد
1 کنون بازگردم به گفتار کوش ز دهقان دیندار بشنو به هوش
2 چو سالار چین با سپه برگرفت سوی شهر خمدان ره اندر گرفت