-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر ندیدی کز سرای دیدهام خون میچکد ساعتی بنشین در او تا بنگری چون میچکد
2 لاله میروید به یاد روی لیلی تا به حشر از زمین، هرجا که آب چشم مجنون میچکد
3 میکشد هردم به قصد خون مردم تیغ تاز ترک چشمت کز سر شمشیر او خون میچکد
4 شبنمی باشد که از برگ گل افتد بر زمین قطرههای خون کز آن رخسار گلگون میچکد
5 دم به دم از روچه میرانی خیالی اشک را او بر آب از خانهٔ مردم چو بیرون میچکد