-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کردم با کان گهر آشتی کردم با قرص قمر آشتی
2 خمرهٔ سرکه ز شکر صلح خواست شکر که پذرفت شکر آشتی
3 آشتی و جنگ ز جذبهٔ حق است نیست زدم، هست ز سر آشتی
4 رفت مسیحا به فلک ناگهان با ملکان کرد بشر آشتی
5 ای فلک لطف، مسیح توم گر بکنی بار دگر آشتی
6 جذبهٔ او داد عدم را وجود کرده بدان پیه نظر آشتی
7 شاه مرا میل چو در آشتیست کرد در افلاک اثر آشتی
8 گشت فلک دایهٔ این خاکدان ثور و اسد آمد در آشتی
9 صلح درآ، این قدر آخر بدانک کرد کنون جبر و قدر آشتی
10 بس کن کین صبح مرا، دایمست نیست مرا بهر سپر آشتی