1 گه باده لقب نهادم و گه جامش گاهی زر پخته گاه سیم خامش
2 گه دانه و گاه صید و گاهی دامش این جمله چراست تا نگویم نامش
1 با وکیل قاضی ادراکمند اهل زندان در شکایت آمدند
2 که سلام ما به قاضی بر کنون بازگو آزار ما زین مرد دون
1 این عیادت از برای این صلهست وین صله از صد محبت حاملهست
2 در عیادت شد رسول بی ندید آن صحابی را بحال نزع دید
1 هله هش دار که در شهر دو سه طرارند که به تدبیر کلاه از سر مه بردارند
2 دو سه رندند که هشیاردل و سرمستند که فلک را به یکی عربده در چرخ آرند
1 در هر فلکی مردمکی میبینم هر مردمکش را فلکی میبینم
2 ای احول اگر یکی دو میبینی تو بر عکس تو من دو را یکی میبینم
1 بوقلمون چند از انکار تو در کف ما چند خلد خار تو
2 یار تو از سر فلک واقف است پس چه بود پیش وی اسرار تو