دام دگر نهاده‌ام از جلال الدین محمد مولوی غزل 1220

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

دام دگر نهاده‌ام تا که مگر بگیرمش

1 دام دگر نهاده‌ام تا که مگر بگیرمش آنک بجست از کفم بار دگر بگیرمش

2 آنک به دل اسیرمش در دل و جان پذیرمش گر چه گذشت عمر من باز ز سر بگیرمش

3 دل بگداخت چون شکر بازفسرد چون جگر باز روان شد از بصر تا به نظر بگیرمش

4 راه برم به سوی او شب به چراغ روی او چون برسم به کوی او حلقه در بگیرمش

5 درد دلم بتر شده چهره من چو زر شده تا ز رخم چو زر برد بر سر زر بگیرمش

6 گر چه کمر شدم چه شد هر چه بتر شدم چه شد زیر و زبر شدم چه شد زیر و زبر بگیرمش

7 تا به سحر بپایمش همچو شکر بخایمش بند قبا گشایمش بند کمر بگیرمش

8 خواب شدست نرگسش زود درآیم از پسش کرد سفر به خواب خوش راه سفر بگیرمش

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر