مدتی شد که درین شهر گرفتار از خواجوی کرمانی غزل 677

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

مدتی شد که درین شهر گرفتار توایم

1 مدتی شد که درین شهر گرفتار توایم پای بند گره طره طرار توایم

2 کار ما را مکن آشفته و مفکن در پای که پریشان سر زلف سیه کار توایم

3 طرب افزای مقیمان درت زاری ماست زانکه ما مطرب بازاری بازار توایم

4 گر کنی قصد دل خستهٔ یاران سهلست ترک یاری مکن ای یار که ما یار توایم

5 تو بغم خوردن ما شادی و از دشمن دوست هیچکس را غم ما نیست که غمخوار توایم

6 آخر ای گلبن نو رسته بستان جمال پرده بگشای که ما بلبل گلزار توایم

7 تا ابد دست طلب باز نداریم از تو زانکه از عهد ازل باز طلبکار توایم

8 بده ای لعبت ساقی قدحی باده که ما مست آن نرگس مخمور دلازار توایم

9 آب برآتش خواجو زن و ما را مگذار بر سر خاک بخواری که هوا دار توایم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر