-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شدهام سپند حسنت وطنم میان آتش چو ز تیر تست بنده بکشد کمان آتش
2 چو بسوخت جان عاشق ز حبیب سر برآرد چه بسوخت اندر آتش که نگشت جان آتش
3 بمسوز جز دلم را که ز آتشت به داغم بنگر به سینه من اثر سنان آتش
4 که ستارههای آتش سوی سوخته گراید که ز سوخته بیابد شررش نشان آتش
5 غم عشق آتشینت چو درخت کرد خشکم چو درخت خشک گردد نبود جز آن آتش
6 خنک آنک ز آتش تو سمن و گلشن بروید که خلیل عشق داند به صفا زبان آتش
7 که خلیل او بر آتش چو دخان بود سواره که خلیل مالک آمد به کفش عنان آتش
8 سحری صلای عشقت بشنید گوش جانم که درآ در آتش ما بجه از جهان آتش
9 دل چون تنور پر شد که ز سوز چند گوید دهن پرآتش من سخن از دهان آتش