- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خراب گشتم و با خویش بس نمی آیم که هیچ با چو تویی هم نفس نمی آیم
2 تو تیر می زنی از غمزه و من بیدل به دیده می خورم و باز پس نمی آیم
3 مرا مگوی «کجایی » من اینکم، لیکن ز بس ضعیفم، در چشم کس نمی آیم
4 ز دست جور نمی خواهمت که بینم روی ولیک با دل خودکام پس نمی آیم
5 مرا بر تو گلو بسته می برد زلفت وگر نه من به هوا و هوس نمی آیم
6 کدام باد به کوی تو می رود هر روز؟ که من به همرهی او چو خس نمی آیم
7 رقیب تو نه جفا خسته کرد خسرو را چو طوطیم که به چشم مگس نمی آیم