-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مدتی شد که نظر بر رخ یاری دارم بلبلم، این همه افغان ز بهاری دارم
2 نازنینی ست که بهرش دل و دین می بازم خوبرویی ست که با او سرو کاری دارم
3 مست دلدارم اگر می نبود، ورنه از آنک ساقی سر و قدی لاله عذاری دارم
4 هر که پرسید که «تو دل سوی فلانی داری »؟ هیچ منکر نشوم، گویمش «آری دارم »
5 می روم غاشیه بر دوش غبار آلوده چه کنم خدمت دیوانه سواری دارم؟
6 بامدادانش گرفتم که بیا می نوشیم گفت بگذار بخسپم که خماری دارم »
7 خسروا، خدمت خوبان کنم از دیده،از آنک هر چه دارم من بیچاره ز یاری دارم