-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بیشتر عمر چنان بودهام کز نظر خویش نهان بودهام
2 گه به مناجات به سر گشتهام گه به خرابات دوان بودهام
3 گاه ز جان سود بسی کردهام گاه ز تن عین زیان بودهام
4 راستی آن است که از هیچ وجه من نه درین و نه در آن بودهام
5 من چکنم کان که چنان خواستند گر بد و گر نیک چنان بودهام
6 گرچه به خورشید مرا علم هست طالب یک ذره عیان بودهام
7 نی که خطا رفت چه علم و چه عین دلشدهٔ سوختهجان بودهام
8 گرچه سبکدل شدهام هم ز خود بر دل خود سخت گران بودهام
9 بحر جهان بس عجب آمد مرا غرق تحیر ز جهان بودهام
10 گرچه ز هر نوع سخن گفتهام کوردلی گنگ زبان بودهام
11 زآنچه که اصل است چو آگه نیم پس همه پندار و گمان بودهام
12 هیچ نمیدانم و در عمر خویش منتظر یک همه دان بودهام
13 چون همه دانی نتوان زد به تیر لاجرم از غم چو کمان بودهام
14 غرقهٔ خون شد ز تحیر فرید زانکه بسی اشکفشان بودهام