عمریکه بیرخت من درمانده از اهلی شیرازی غزل 996

اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

عمریکه بیرخت من درمانده بوده ام

1 عمریکه بیرخت من درمانده بوده ام در حیرتم که بیتو چرا زنده بوده ام

2 از من متاب روی که در ملک دلبری هر کس که شاه بود منش بنده بوده ام

3 دایم هوای لعل لبی پخته ام چو شمع پروانه وار کشته یک خنده بوده ام

4 چون عیسی آفتاب رخی بوده همدمم تا بوده ام بطالع فرخنده بوده ام

5 چون گل هوای اطلس شاهی نکرده ام آزاده دل چو سرو کهن زنده بوده ام

6 خونم بریز و پیش سگانم فکن که من در خدمت سگان تو شرمنده بوده ام

7 اهلی اگرچه شیر فلک صید من شده من پیش پای دوست سر افکنده بوده ام

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر