به پیری آنچنان گردیده‌ام از واعظ قزوینی غزل 97

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

به پیری آنچنان گردیده‌ام از ناتوانی‌ها

1 به پیری آنچنان گردیده‌ام از ناتوانی‌ها که نتوانم گشودن چشم حسرت بر جوانی‌ها

2 گداز آتش هجران او جایی که زور آرد توان بر طالع خود تکیه کرد از ناتوانی‌ها

3 ز بار غم چه پروا؟ لیک یار آید چو در گفتن از آن ترسم که از جا درنیایم از گرانی‌ها

4 اگر خورشید رخسار تو در پیش نظر باشد چو ماه نو ز پیری می‌روم سوی جوانی‌ها

5 دل خود را به فریاد خموشی می‌کنم خالی بر یاری که می‌داند زبان بی‌زبانی‌ها

6 دگر امروز از فیض نگاه گرم مه‌رویان زبان واعظ ما می‌کند آتشفشانی‌ها

عکس نوشته
کامنت
comment