- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یارب آن روی است با آن زیب و کشّی یا مه است چشمه آب حیاتش در زنخدان یا چه است
2 از رخ آیینهفامش نیم عکسی بیش نیست اینکه بر پیشانی خورشید و رخسار مه است
3 زلف کوتاهش جهانی جان به غارت برد دوش تا چه خواهد کرد اکنون دست جورش کوته است
4 غمزه او تیر بر دل میزند یارب چنانک عاشقان را پوست بر تن نیست ممکن کآگه است
5 عقل و جان را کم کند هرکس که با او همدم است خویشتن را گُم کند هر دل که با او همره است
6 دی تقاضای شب وصلش همیکردم، پگاه گفت: این تا حشر افکن روز عالم بیگه است
7 وصل او هرگز به دست کس نیاید، کیمیاست یا ز عشرت خاکپای عز دین خسرو شه است