-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ماییم و مجلس می خوبی سه چار ساده من در میانه پیری دین را به باد داده
2 مجلس میان بستان گل با صبا به بازی نرگس به ناز خفته، سرو سهی ستاده
3 خوبان به باده خوردن، من جرعه نوش مجلس هر جرعه ای که خورده سر بر زمین نهاده
4 من بی خبر ز ساقی وز چشم من به مجلس چون جرعه های مستان خون خور بجای باده
5 ساقی، چو من ز باده مست و خراب میرم بفرست خشت گورم، بستان سفال باده
6 سیراب خونست دایم زان می زند به سرخی آن سبزه کت برآید گرد لبان ساده
7 مویت به زلف در هم نه خاسته نه خفته چشمت به خواب مستی نی بسته نی گشاده
8 زان دم که دید خلقی مستانه خفت و خیزش ما جاء کل شی رأسا علی بناده
9 چون راست است آخر با تو طریق خسرو او نامراد مسکین تو شوخ خود مراده