1 وقت آن آمد که ما را باز بنوازی به لطف یک زمانی از کرم با ما بپردازی به لطف
2 حال ما گرچه خرابست ، از کرم معمور ساز خوش بود گر ساز ما را باز بنوازی به لطف
3 گر چه بر خاک درم انداختی ای نور چشم چشم آن دارم که از چشمم نیندازی به لطف
4 آفتاب عالمی و عالمی در سایه ات لطف فرمائی و کار عالمی سازی به لطف
5 عشقبازی می کنی با ما ولی پنهان ز ما این لطیفه گر که با ما عشق می بازی به لطف