وقت آن آمد که ما آن ماه از عطار نیشابوری غزل 622

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

وقت آن آمد که ما آن ماه را مهمان کنیم

1 وقت آن آمد که ما آن ماه را مهمان کنیم پیش او شکرانه جان خویش را قربان کنیم

2 چون ز راه اندر رسد ما روی بر راهش نهیم وانگهی بر خاک راهش دیده خون‌افشان کنیم

3 هرچه در صد سال گرد آورده باشیم این زمان گر همه جان است ایثار ره جانان کنیم

4 گر نباشد ماحضر چیزی نیندیشیم از آن آتشی از دل برافروزیم و جان بریان کنیم

5 شمع چون از سینه سوزد نقل از چشم آوریم باده چون از عشق باشد جام او از جان کنیم

6 بر جمال دوست چندان می‌کشیم از جام جان کز تف او عقل را تا منتها حیران کنیم

7 پای‌کوبان دست‌زن در های و هوی آییم مست هم پیاپی هم سراسر دورها گردان کنیم

8 هر نفس بر بوی او عمری دگر پی افکنیم هر زمان بر روی او شادی دیگرسان کنیم

9 گر در آن شب صبحدم ما را بود خلوت بسوز صبح را تا روز حشر از خون دل مهمان کنیم

10 در نگنجد مویی آن دم گر بیاید ماه و چرخ ماه را بر در زنیم و چرخ را دربان کنیم

11 در حضور او کسی ننشست تا فانی نشد گر سر مویی ز ما باقی بود تاوان کنیم

12 چون حریفان جمله از مستی و هستی وا رهند جمله را بی خویشتن بر خویشتن گریان کنیم

13 چون نه سر نه خرقه ماند از کمال نیستی خرقه را با سر بریم و کارها آسان کنیم

14 گر دهد عطار را وصلی چنین یک لحظه دست هر که دردی دارد از درد خودش درمان کنیم

عکس نوشته
کامنت
comment