وقت بیاید که دور غم به سر از اثیر اخسیکتی غزل 42

اثیر اخسیکتی

آثار اثیر اخسیکتی

اثیر اخسیکتی

وقت بیاید که دور غم به سر آید

1 وقت بیاید که دور غم به سر آید صبح وصال از شب امید برآید

2 عمر عزیز از سر وداع بر آرد آن دو سه روز فراق هم به سر آید

3 بر درِ این سخت خفته، صبر کنم صبر آخر اگر مرده نیست، هم به در آید

4 بازِ من اکنون که در گریزگَه افتاد مرغ‌دلی شرط نیست تا به بر آید

5 هست ز ایام یک نظر طمعم بس وین قدر ایام را چه در نظر آید؟

6 سخت بیفتادم از زمانه چه گویم من نیم آن کس که با زمانه برآید

7 عمر و مراد، ای عزیز هر دو عزیزند این بده ار بایدت کزآن خبر آید

8 تیر بلا کز کمان حادثه بجهد پوست ندارد مگر که بر جگر آید

عکس نوشته
کامنت
comment