-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ببسته است پری نهانیی پایم ز بند اوست که من در میان غوغایم
2 ز کوه قافم من که غریب اطرافم به صورتم چو کبوتر به خلق عنقایم
3 کبوترم چو شود صید چنگ باز اجل از آن سپس پر عنقای روح بگشایم
4 ز آفتاب خرد گر چه پشت من گرم است برای سایه نشینان چو خیمه برپایم
5 چو ابن وقت بود دامن پدر گیرد چه صوفیم که به سودای دی و فردایم
6 مرا چو پرده درآویختی بر این درگاه هم از برای برآویختن نمیشایم
7 ز لطف توست که از جغدیم برآوردی چو طوطیان ز کف تو شکر همیخایم
8 اگر ز جود کف تو به بحر راه برم تمام گوهر هستی خویش بنمایم
9 شکار درک نیم من ورای ادارکم به پای وهم نیم من درازپهنایم
10 سخن به جای بمان خویش بین کجایی تو مرا بجوی همان جا که من همان جایم