- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 وز آن پس به سه ساله قارن رسید بیامد فریدون کی را بدید
2 زمین بوس کرد و ستایش نمود فریدون بر او آفرین بر فزود
3 فراوانش بستود و دادش امید همین داشتم از تو، گفتا امید
4 به کامم رسانیدی ای پهلوان که بادی همه ساله روشنروان
5 به خوردن نشست آن سَرِ سروران چهل روز با رنجدیده سران
6 سپاهش بدو داد با کشورش بشد با سپه، شادمان لشکرش
7 فریدون همی بود با ایمنی ببست از جهان راه اهریمنی
8 تن کوش بیدادگر بسته ماند چهل سال جان و دلش خسته ماند