این بوی بهارست که از صحن از خواجوی کرمانی غزل 73

خواجوی کرمانی

آثار خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

این بوی بهارست که از صحن چمن خاست

1 این بوی بهارست که از صحن چمن خاست یا نکهت مشکست کز آهوی ختن خاست

2 انفاس بهشتست که آید به مشامم یا بوی اویسست که از سوی قرن خاست

3 این سرو کدامست که در باغ روان شد وین مرغ چه نامست که از طرف چمن خاست

4 بشنو سخنی راست که امروز در آفاق هر فتنه که هست از قد آن سیم بدن خاست

5 سودای دل سوختهٔ لاله سیراب در فصل بهار از دم مشکین سمن خاست

6 تا چین سر زلف بتان شد وطن دل عزم سفرش از گذر حب وطن خاست

7 آن فتنه که چون آهوی وحشی رمد از من گوئی ز پی صید دل خستهٔ من خاست

8 هر چند که در شهر دل تنگ فراخست دل تنگیم از دوری آن تنگ دهن خاست

9 عهدیست که آشفتگی خاطر خواجو از زلف سراسیمهٔ آن عهدشکن خاست

عکس نوشته
کامنت
comment