- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ره عشق است،کام از ترک می گردد رو اینجا گدایان را کف دریوزه باشد پشت پا اینجا
2 ندارد حب جاه و دولت از اهل فنا رنگی بجای سایه پر می افکند بال هما اینجا
3 چنان گردنکشی عیب است در اقلیم درویشی که در تاریکی شب قد کشد نخل دعا اینجا
4 نماید خاک را، هر دم به انگشت عصا پیری که امروز است یا فردا که خواهد بود جا اینجا
5 ز بس در عشق، الفت نیست جز با دوست عاشق را به نقش بوریا پهلو نگردد آشنا اینجا
6 حمایل میشود در گردن معشوق در عقبی همان دستی که واعظ میکشی از مدعا اینجا!