نوریست که آن نور از شاه نعمت‌الله ولی غزل 766

شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

نوریست که آن نور به آن نور توان دید

1 نوریست که آن نور به آن نور توان دید هر دیده که آن دید یقین دان که چنان دید

2 جام می عشق است که در دور روان است در دور قمر هر که نظر کرد روان دید

3 در آینه بنمود جمال و چه جمالی خود را چه به خود دید ، به خود خود نگران دید

4 چشمی که نظر از نظر اهل نظر یافت در هر چه نظر کرد همین دید و همان دید

5 بی نام و نشان شو که نشان نقش خیالیست این نیست نشانی که تو گوئی به نشان دید

6 گوئی که مرا هست تمنای وصالش نقشی و خیالی است که درخواب توان دید

7 نوریست که سید به همه خلق نماید یاری که نظر کرد به هر دیده عیان دید

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر