-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بیرخ آن مه که شام زلف را در هم شکست چون فلک پشتِ امید من ز بار غم شکست
2 راستی را هر دلی کز مردم صاحب نظر برد چشم دل فریبش، زلف خم در خم شکست
3 بیش از این عهد درستان مشکن ای شوخ و بترس چون ز عهد نادرست افتاد بر آدم شکست
4 ساقیا در دور می خواری غم دوران مخور کاین همان دور است ای غافل که جام جم شکست
5 حاصل از سرمایهٔ هستی خیالی را به دست نقد قلبی بود، در دست غمت آن هم شکست