-
لایک
-
ذخیره
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
1 آن مه که هست گردون گردان و بیقرارش وان جان که هست این جان وین عقل مستعارش
2 هر لحظه اختیاری نو نو دهد به جانها وین اختیارها را بشکسته اختیارش
3 من جسم و جان ندانم من این و آن ندانم من در جهان ندانم جز چشم پرخمارش
4 آن روی همچو روزش وان رنگ دلفروزش وان لطف توبه سوزش وان خلق چون بهارش
5 عشقش بلای توبه داده سزای توبه آخر چه جای توبه با عشق توبه خوارش
6 چون دوست و دشمن او هستند رهزن او ماییم و دامن او بگرفته استوارش
7 از عشق جام و دورش شاید کشید جورش چون گوش دوست داری میبوس گوشوارش
8 من حلقههای زلفش از عشق میشمارم ور نه کجا رسد کس در حد و در شمارش
9 لطفش همیشمارم دل با دم شمرده جانیش بخش آخر ای کشته زار زارش