1 آن عید مشتاقان که من قربان او صد جان کنم یکبار اگر نامش برم صد بار جان قربان کنم
2 من بت پرست و عاشقم اما نمی گویم بکس شرط است کز نامحرمان عشق بتان پنهان کنم
3 پروانه وارم بی زبان جانرا بخاموشی دهم گلبانگ شهرت میزنم چون بلبلان افغان کنم
4 گفتم که بیروی توام دشوار باشد زندگی گفتا بیک تیر نظر دشواریت آسان کنم
5 با آنکه صد چاکم بود در سینه و لب بسته ام چون غنچه در خونم کشد هرگه لبی خندان کنم
6 چون دردمندان غمت دردی بصد جان میخرند بیدرد باشم من اگر درد ترا درمان کنم
7 پیرم چو اهلی ایجوان امروز میدان زان تست پیش آ که من چوگان صفت سردر سر میدان کنم