1 آن مست ناز جان جهان که می رود وان گل به دست سرو روان که می رود
2 بنگر که با دلی که کشانی همی برد تا بهر خاطر نگران که می رود
3 زین سوی منگرید که کشته از آن کیست؟ زان سو نگه کنید که جان که می رود
4 جانا، دلم مبین که چو چاوش در فغانست این بین که در رکاب و عنان که می رود
5 دی جان همی سپردم و او بود بر سرم امروز یاد تاج سران که می رود
6 از خواب جسته ای که مرا بوسه زد کسی باری نه جایز است گمان که می رود
7 دور از دهان من لب تست آنک شکر است بنگر که این شکر به دهان که می رود
8 گفتی که بنده شو، بکنم من هزار شکر دانم که این سخن به زبان که می رود
9 گفتی که من جفا نکنم، گر نمی کنی هر روز پیش شاه فغان که می رود
10 خسرو که می کشد ز تو دامن، به حیرتم کز بهر زیستن به امان که می رود