- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 وزآن پس ز فاروق هر سال باز همی آمدی کاروانی و ساز
2 شد آباد عجلسکس از دست او تهی گشت از آن می سرمست او
3 چو کار جهانجوی بالا گرفت وز این رزمها نام بالا گرفت
4 همه مصر بگشاد، جلباب نیز بیاورد از آن مرز در گنج چیز
5 هم از روم یک نیمه بستد به تیغ جهان کرد بر رومیان تیره میغ