- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن طره به روی مه بنهاد سر خود را از خط غبار آن رخ پوشیده خور خود را
2 چون دید گل رویش در صحن چمن، زان گل ایثار قدومش کرد از شرم زر خود را
3 مانند قدش بستان چون دید سهی سروی زیر قدمش سبزه بنهاد سر خود را
4 دیدم به رقیب او بنشسته سگ کویش گفتم که فلان اکنون و ایافت خر خود را
5 ای ناصح بیهوده چندین چه دهی پندم بگذار مرا بگذار، می خار سر خود را
6 زان بند قبا دارم پیوسته به دل غصه کاندر پی جان من بربست بر خود را
7 گفتا ز درم خسرو، منزل به دگر جا کن گفتم که سگ خانه نگذاشت در خود را