به بالین غریبانت گذر از امیرخسرو دهلوی غزل 142

امیرخسرو دهلوی

آثار امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

به بالین غریبانت گذر نیست

1 به بالین غریبانت گذر نیست ز حال مستمندانت خبر نیست

2 ز تو پروای هستی نیست ما را ترا پروای ما گر هست و گر نیست

3 تویی منظور من در هر دو عالم مرا بر دنیی و عقبی نظر نیست

4 یکایک تلخی دوران چشیدم ز هجران هیچ شربت تلخ تر نیست

5 اسیر هجر و نومید از وصالم شبم تاریک و امید سحر نیست

6 همی خواهم که رویت باز بینم جز اینم در جهان کام دگر نیست

7 دلی خالی نمی بینم ز دردت کدامین دل که خونش در جگر نیست

8 درین ره سرفرازی آن کسی راست که او را بیم جان و خوف سر نیست

9 رخ و زلف تو شد غایب ز چشمم من شوریده دل را خواب و خور نیست

10 مکن بیچاره خسرو را ز در دور که او را خود جز این در هیچ نیست

عکس نوشته
کامنت
comment