-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نیست دندان آنکه پیران از دهان می افگنند تف بر روی اعتبار این جهان می افگنند!
2 قد چو خم گردید، دانستم که بر خاک فنا چون خدنگم عاقبت با این کمان می افگنند
3 وارثان دستار از مرگم زنند ار بر زمین لبک در باطن کله در آسمان می افگنند
4 چون کسی کز بهر جستن پس رود، این زاهدان خویش را از گوشه گیری در میان می افگنند
5 زاده های طبع بحرآسای واعظ بعد ازو از یتمی خلق را آتش بجان می افگنند