نیست دندان آنکه پیران از واعظ قزوینی غزل 331

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

نیست دندان آنکه پیران از دهان می افگنند

1 نیست دندان آنکه پیران از دهان می افگنند تف بر روی اعتبار این جهان می افگنند!

2 قد چو خم گردید، دانستم که بر خاک فنا چون خدنگم عاقبت با این کمان می افگنند

3 وارثان دستار از مرگم زنند ار بر زمین لبک در باطن کله در آسمان می افگنند

4 چون کسی کز بهر جستن پس رود، این زاهدان خویش را از گوشه گیری در میان می افگنند

5 زاده های طبع بحرآسای واعظ بعد ازو از یتمی خلق را آتش بجان می افگنند

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر