آن نه روییست که ماهی از امیرخسرو دهلوی غزل 1854

امیرخسرو دهلوی

آثار امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

آن نه روییست که ماهی ست بدان زیبایی

1 آن نه روییست که ماهی ست بدان زیبایی وان نه بالاست، بلاییست بدان رعنایی

2 گر سر زلف سیه بازگشایی، چه عجب که شود مشک تتار از غم تو شیدایی!!

3 بر دل من غم زلف تو گره بر گره ست با تو بگشایم اگر پیش کسی نگشایی

4 مردم چشمی و شد خانه چشمم تاریک تا تو در خانه دیگر شدی، ای بینایی

5 سوی دیوار چه آیی که نیاید، صنما هیچگه صورت دیوار بدین زیبایی

6 هم بدان بام چو مهتاب طوافی مکن آفتابی تو، چرا بر سر دیوار آیی؟

7 چند از دور، حبیبا، به سوی من نگری چند هر ساعتی از خویشتنم بربایی

8 بخت یاری دهدم، گر تو به من یار شوی دولتم رو بنماید، چو تو رو بنمایی

9 دوش پیغام تو بر ما برسیده ست، امروز جان به شکرانه فرستیم، چه می فرمایی؟

10 بکشیدم سر زلف تو و خسرو داند آنچه من می کشم امروز بدین تنهایی

عکس نوشته
کامنت
comment