- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نه شوق منصب هندم، نه ذوق جاگیر است که سیر چهره سبزان هزار کشمیر است
2 بهند سایه دیوار خویش خرم و شاد نشسته شاه جهانم، غمم جهانگیر است
3 اگر قلمرو هستی شود پر از دشمن چه غم که حلقه زنجیر، قلعه زنجیر است
4 گلش ز نعمت دیدار سفره گر دارد بگاه جنگ هم ابروی او بشمشیر است
5 شوند خویش دو بیگانه باهم از ریزش بدایه کودک بیگانه محرم از شیر است
6 فروتنی بخدا زودتر کند نزدیک که زود قطع شود راه، چون سرازیر است
7 تهیه سفر مرگ در جوانی کن که زاد و راحله راه دور شبگیر است
8 گرفته سنگ و سفال هوس زمین دلت از آن نهال دعایت چنین زمین گیر است
9 مرو ببخت جوان طفل سان زره واعظ که بخت اگر چه جوان است،زندگی پیر است