بی روی تو، روی خرمی نیست از اثیر اخسیکتی غزل 9

اثیر اخسیکتی

آثار اثیر اخسیکتی

اثیر اخسیکتی

بی روی تو، روی خرمی نیست

1 بی روی تو، روی خرمی نیست در عشق تو، جای بی غمی نیست

2 جز با سر زلف تو، فلک را در شیوه ی جور، همدمی نیست

3 گفتی که بحکم توست، دل را کاندر سخن تو محکمی نیست

4 بس محرومم ز خدمت تو در شهر تو، رسم محرمی نیست

5 نقدی است شکرف عشوه ی تو چندانکه همی دهی کمی نیست

6 مستانه توئی چنین، یک اهل در هفت نشیمن ز می نیست

7 گشتیم بباغ دهر چون باد یک شاخ بر آب خرمی نیست

8 خشک است نهال شادی ای چشم دریاب که وقت بی نمی نیست

9 این ریش که بر دل است ما را در ساختن است مرهمی نیست

10 یا، در عالم نماند مردم یا رسم وفا و مردمی نیست

11 شک نیست که این رباط خاکی منزلگه هیچ آدمی نیست

12 چتوان کردن اثیر میساز «کز دهر امید خرمی نیست»

عکس نوشته
کامنت
comment