نیست به دست امید بخت از امیرخسرو دهلوی غزل 802

امیرخسرو دهلوی

آثار امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

نیست به دست امید بخت مرا آن کمند

1 نیست به دست امید بخت مرا آن کمند کافتدش از هیچ رو صید مرادی به بند

2 دعوی عیاریم رفت به کویش فرود ز آنکه سرم پست شد کنگر قصرش بلند

3 بی سر و پا می دویم تا به کجا سر نهیم بارگی شاه شد گردن ما در کمند

4 تنگ میا زآه من، چشم بدان از تو دور نیست رخ خوب را چاره ز دود سپند

5 در ره جولانت چون دیده ما خاک شد دیده بسی در رهست دور ترک ران سمند

6 هستم ازان گفت تلخ در سکرات فنا از دمت آخر دمی چاشنیی ده ز قند

7 ای که به بازار حسن قیمت خوبان کنی پیش زلیخا مگوی «یوسفی آنجا به چند؟»

8 سوخته از پند خلق سوخته تر می شود کاتش عشق است تیز باد وزان است پند

9 خسرو اگر عاشقی بیم ز کشتن مدار پیش رخ نیکوان جان نبود ارجمند

عکس نوشته
کامنت
comment