- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نیست به دست امید بخت مرا آن کمند کافتدش از هیچ رو صید مرادی به بند
2 دعوی عیاریم رفت به کویش فرود ز آنکه سرم پست شد کنگر قصرش بلند
3 بی سر و پا می دویم تا به کجا سر نهیم بارگی شاه شد گردن ما در کمند
4 تنگ میا زآه من، چشم بدان از تو دور نیست رخ خوب را چاره ز دود سپند
5 در ره جولانت چون دیده ما خاک شد دیده بسی در رهست دور ترک ران سمند
6 هستم ازان گفت تلخ در سکرات فنا از دمت آخر دمی چاشنیی ده ز قند
7 ای که به بازار حسن قیمت خوبان کنی پیش زلیخا مگوی «یوسفی آنجا به چند؟»
8 سوخته از پند خلق سوخته تر می شود کاتش عشق است تیز باد وزان است پند
9 خسرو اگر عاشقی بیم ز کشتن مدار پیش رخ نیکوان جان نبود ارجمند