- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نه از ره ست که گوییم کبک خوش گامی که کبک قهقهه بر خود زند چو بخرامی
2 ز شرم سر به گریبان فرو برد غنچه اگر به باغ روی، کان چنان گل اندامی
3 چو ذره زیر و زبر می شوند مشتاقان در آن زمان که چو خورشید بر سر بامی
4 اگر تویی به سرانجام بد ز من خرسند کدام حال مرا به ز بد سرانجامی؟
5 به سینه می گذری هر دمی و می سوزی که آتشی تو، به خاشاک در نیارامی
6 نگشت سیر ز طوفان آتش شوقت دلم که بود گوارانش دوزخ آشامی
7 کسی که لاف زد از سوز عشق شمع وشان اگر کم است ز پروانه ای، زهی خامی
8 چرا کشد ز گریبان عشق سر آن کو نکرده پاره یکی پیرهن به بدنامی
9 بباز بهر هوس جان به کام دل، خسرو که هست مر همه را مردنی به ناکامی