نه از ره ست که گوییم از امیرخسرو دهلوی غزل 1896

امیرخسرو دهلوی

آثار امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

نه از ره ست که گوییم کبک خوش گامی

1 نه از ره ست که گوییم کبک خوش گامی که کبک قهقهه بر خود زند چو بخرامی

2 ز شرم سر به گریبان فرو برد غنچه اگر به باغ روی، کان چنان گل اندامی

3 چو ذره زیر و زبر می شوند مشتاقان در آن زمان که چو خورشید بر سر بامی

4 اگر تویی به سرانجام بد ز من خرسند کدام حال مرا به ز بد سرانجامی؟

5 به سینه می گذری هر دمی و می سوزی که آتشی تو، به خاشاک در نیارامی

6 نگشت سیر ز طوفان آتش شوقت دلم که بود گوارانش دوزخ آشامی

7 کسی که لاف زد از سوز عشق شمع وشان اگر کم است ز پروانه ای، زهی خامی

8 چرا کشد ز گریبان عشق سر آن کو نکرده پاره یکی پیرهن به بدنامی

9 بباز بهر هوس جان به کام دل، خسرو که هست مر همه را مردنی به ناکامی

عکس نوشته
کامنت
comment