- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 منم و خیال بازی شب و روز با جوانان ز خط خوش تو با خود ورقم خیال جوانان
2 که زید به شهر ازینان که اسیر تو جهانی تو چو خونیان ظالم ز کرشمه تیغ رانان
3 تو که پیر زهد و تقوی به خرامشی کشد صد چه غمت بود عفاالله ز هلاکت جوانان
4 سخن فراقت از دل، هوس هلاک من شد چو نفیر و آه و جانم به حضور ناتوانان
5 من و حیرت و خموشی، تو نشناسی این معما که حدیث خوش نگفتی به زبان بی زبانان
6 چه کنم، چه حیله سازم که به جان رسید کارم که ز طعن خلق نادان، به زبان کاردانان
7 تو اگر چه گاه گاهی نکنی نگه به خسرو چه خوش است، وه که جانش به حدیث بدگمانان!