دلخراشی کرد از بس در شب هجران از واعظ قزوینی غزل 45

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

دلخراشی کرد از بس در شب هجران مرا

1 دلخراشی کرد از بس در شب هجران مرا پنجه شد از قطره های خون گل مرجان مرا

2 در پی سودای زلفش، بسکه چشم من دوید چشمه یی گردید زیر موی هر مژگان مرا

3 با وصالش سختی دوران بمن دشوار نیست دادن جان پیش جانان، خوشتر است از جان مرا

4 بسکه کاهیدم زدرد عشق چون تار نگاه مانم از رفتن، غباری گیرد ار دامان مرا؟

5 میر سامانی،چو بیسامانی من کس نداشت فکر سامان کرد واعظ بی سر و سامان مرا

عکس نوشته
کامنت
comment