-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بلندتر شدهست آفتاب انسانی زهی حلاوت و مستی و عشق و آسانی
2 جهان ز نور تو ناچیز شد چه چیزی تو طلسم دلبریی یا تو گنج جانانی
3 زهی قلم که تو را نقش کرد در صورت که نامه همه را نانبشته میخوانی
4 برون بری تو ز خرگاه شش جهت جان را چو جان نماند بر جاش عشق بنشانی
5 دلا چو باز شهنشاه صید کرد تو را تو ترجمانبگ سر زبان مرغانی
6 چه ترجمان که کنون بس بلند سیمرغی که آفت نظر جان صد سلیمانی
7 درید چارق ایمان و کفر در طلبت هزارساله از آن سوی کفر و ایمانی
8 به هر سحر که درخشی خروس جان گوید بیا که جان و جهانی برو که سلطانی
9 چو روح من بفزودهست شمس تبریزی به سوی او برم از باغ روح ریحانی