- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 پی آن گیر کاین ره پیش بردست که راه عشق پی بردن نه خردست
2 عدو جان خویش و خصم تن گشت در اول گام هرک این ره سپردست
3 کسی داند فراز و شیب این راه که سرگردانی این راه بردست
4 گهی از چشم خود خون میفشاندست گهی از روی خود خون میستردست
5 گرش هر روز صد جان میرسیدست صد و یک جان به جانان میسپردست
6 دلش را صد حیات زنده بودست اگر آن نفس یک ساعت بمردست
7 ز سندانی که بر سر میزنندش قدم در عشق محکمتر فشردست
8 کسی چون ذره گردد این هوا را که دم اندر هوای خود شمردست
9 بسا آتش که چون اینجا رسیدست شدست آبی و همچون یخ فسردست
10 بسا دریا کش پاکیزه گوهر که اینجا قطرهای آبش ببردست
11 مشو پیش صف ای نه مرد و نه زن که خفتان تو اطلس نیست بردست
12 مده خود را ز پری این تهی باد که در جام تو نه صاف و نه دردست
13 درین وادی دل وحشی عطار ز حیرت جلفتر زان مرد کردست