بسکه ضعفم از نگاه او بخود از واعظ قزوینی غزل 175

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

بسکه ضعفم از نگاه او بخود بالیده است

1 بسکه ضعفم از نگاه او بخود بالیده است در جهان نیستی یارب چسان گنجیده است

2 گشته نیلی از خط سبز آن بناگوش لطیف رنگ برروی گلش، روزی مگر گردیده است؟

3 پیش او هرچند باشد پیش پا افتاده، لیک مصرع بحر طویل زلف او پیچیده است

4 روزگار از بهر زنجیر دل دیوانه ام باز آن زلف سیه را ز کجا تابیده است

5 شیشه دل بسکه چون جسم لطیفش نازکست میتوان دیدن، زما گر خاطرش رنجیده است

6 یک نفس گرد کدورت زنده در گورش کند تا تپیدنهای دل، بر خویشتن جنبیده است

7 تندبادی ز آستین دست رد میبایدش دفتر واعظ چو گل بسیار بر خود چیده است

عکس نوشته
کامنت
comment