-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آشنایی بتو عیب است که بیگانه کند! کیست شمشاد که گیسوی ترا شانه کند؟!
2 بند غم هر که کشد، قدر رهایی داند عاقلم کرده از آن عشق، که دیوانه کند
3 آن چه مژگان دراز است، که گر خواباند میتواند مه من زلف بآن شانه کند
4 آن زمان عاشق سودازده غم نشناسد کآشنایی تواش از همه بیگانه کند
5 روز گردد، باسیران تو چون شام سیاه پنجه مهر اگر زلف ترا شانه کند
6 میتواند به نگاهت سر راهی گیرد عشق اگر تربیت جرأت دیوانه کند
7 غیر شمشاد که دارد بقدت نسبت دور که تواند که سر زلف ترا شانه کند؟!
8 همچو دندان بلب از حیرت رویت ما را قدم اشک بهر جا که رسد خانه کند
9 شاهی کشور آسودگی از واعظ ماست این نه کاریست که هر عاقل و فرزانه کند