برگ ریزانست، رنگ از روی از واعظ قزوینی غزل 510

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

برگ ریزانست، رنگ از روی پیران ریختن

1 برگ ریزانست، رنگ از روی پیران ریختن گریه حسرت بود بر عمر، دندان ریختن

2 نیست از ذکر زبانی جان ودل را هیچ فیض باده بیهوشت نسازد، از گریبان ریختن

3 روزی هر کس مقدر گشته از کشت کرم بر سر هر دانه یی تا کی چو باران ریختن؟!

4 تیغ اگر آید به فرق از تیره روزی، دم بدم اشک خود چون شمع نتوان پیش یاران ریختن

5 میتوان در پای دشمن ریخت واعظ خون خویش آب روی خویش پیش دوست نتوان ریختن

عکس نوشته
کامنت
comment