- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سحر است خیز ساقی بکن آنچ خوی داری سر خنب برگشای و برسان شراب ناری
2 چه شود اگر ز عیسی دو سه مرده زنده گردد خوش و شیرگیر گردد ز کفت دو سه خماری
3 قدح چو آفتابت چو به دور اندرآید برهد جهان تیره ز شب و ز شب شماری
4 ز شراب چون عقیقت شکفد گل حقیقت که حیات مرغ زاری و بهار مرغزاری
5 بدهیم جان شیرین به شراب خسروانی چو سر خمار ما را به کف کرم بخاری
6 که ز فکرت دقیقه خللی است در شقیقه تو روان کن آب درمان بگشا ره مجاری
7 همه آتشی تو مطلق بر ما شد این محقق که هزار دیگ سر را به تفی به جوش آری
8 همه مطربان خروشان همه از تو گشته جوشان همه رخت خود فروشان خوششان همیفشاری