-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خنک آن باد که باشد گذرش بر کویت روشن آن دیده که افتد نظرش بر رویت
2 صید آن مرغ شوم کو گذرد بر بامت خاک آن باد شوم کو به من آرد بویت
3 زلف هندوی تو باید که پریشان نشود زانکه پیوسته بود همره و هم زانویت
4 سحر اگر زانکه چنینست که من مینگرم خواب هاروت ببندد به فسون جادویت
5 بیم آنست که دیوانه شوم چون بینم روی آن آب که زنجیر شود چون مویت
6 عین سحرست که هر لحظه بروبه بازی شیرگیری کند و صید پلنگ آهویت
7 روز محشر که سر از خاک لحد بردارند هرکسی روی بسوئی کند و من سویت
8 مرغ دل صید کمانخانهٔ ابروی تو شد چه کمانست که پیوسته کشد ابرویت
9 بر سر کوی تو خواجو ز سگی کمتر نیست گاه گاهی چه بود گر گذرد در کویت