- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 روزها شد که ز تو بوی وفایی نرسید وز سر کوی توام باد صبایی نرسید
2 چاک شد پیرهن عمر به صد نومیدی دست امید به دامان قبایی نرسید
3 در بیابان طلب بخت پریشان کردم گرد آمد همه عمر و به جایی نرسید
4 چشم گستاخ به نظاره روی تو بماند لب محروم به بوسیدن پایی نرسید
5 اندر آن روز که بالای توام بر جان زد وه که بر سینه چرا تیر بلایی نرسید
6 تن بیمار مرا خاک درت خوش بادا که به پرهیز بمرد و به دوایی نرسید
7 همه عالم ز جمال تو نصیبی بگرفت چه توان کرد، اگر بخش گدایی نرسید
8 ما که باشیم که ناخوانده به کویت آییم؟ مگسان را گهی از کاسه صلایی نرسید
9 تازه بادات گلستان جمالت هر روز گر چه با خسرو ازان برگ گیایی نرسید