- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مدتی شد که به جان در پی جانان خودم درد دل می طلبم طالب درمان خودم
2 مجمع اهل دلان زلف پریشان من است من سودازده هم بی سر و سامان خودم
3 در نظر آینه می آرم و خود می نگرم ناظر لطف خداوندم و حیران خودم
4 من اگر عاقلم و عاشق و مخمورم و مست غیر را کار به من نیست که من ز آن خودم
5 به خرابات کنم دعوت رندان شب و روز رهبر کاملم و مرشد یاران خودم
6 ساکن کوی خراباتم و سرمست مدام همدم جامم و ساقی حریفان خودم
7 میر مستانم و فرماندهٔ بزم عشقم سید خویشتن و بندهٔ فرمان خودم