-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرا گویی که چونی تو لطیف و لمتر و تازه مثال حسن و احسانت برون از حد و اندازه
2 خوش آن باشد که میراند به سوی اصل شیرینی در آن سیران سقط کرده هزاران اسب و جمازه
3 همیکوشم به خاموشی ولیکن از شکرنوشی شدم همخوی آن غمزه که آن غمزهست غمازه
4 دلا سرسخت و پاسستی چنین باشند در مستی ولی بشتاب لنگانه که میبندند دروازه
5 بدان صبح نجاتی رو بدان بحر حیاتی رو بزن سنگی بر این کوزه بزن نفطی در آن کازه
6 بهل می را به میخواران بهل تب را به غمخواران که این را جملگی نقش است و آن را جمله آوازه
7 که کنزا کنت مخفیا فاحببت بان اعرف برای جان مشتاقان به رغم نفس طنازه
8 تعالوا یا موالینا الی اعلی معالینا فان الجسم کالاعمی و ان الحس عکازه
9 الی نور هو الله تری فی ضؤ لقیاه کمال البدر نقصانا و عین الشمس خبازه