- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرادوش گویی به خواب آمدی به کف کرده جام شراب آمدی
2 کنون هست جان کندنم زان خمار که در خواب مست و خراب آمدی
3 ز حیرت به خواب اجل می روم به بیداریم نه به خواب آمدی
4 به دل بردنم آمدی، عیب نیست تو مستی به بوی کباب آمدی
5 شبی داشتم تیره از روز بد شبم خوش که چون ماهتاب آمدی
6 چو جستند از گریه من سبب تو بودی که بر روی آب آمدی
7 کجا بودی، ای اختر، نیک فال؟ که مه بودی و آفتاب آمدی
8 به قهر ارچه کامل شدی، هم خوشم که در تیغ حاضر جواب آمدی
9 دل خسرو از تو نشد هیچ دور به ره گر چه بس ماهتاب آمدی