-
لایک
-
ذخیره
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
1 روحیست بینشان و ما غرقه در نشانش روحیست بیمکان و سر تا قدم مکانش
2 خواهی که تا بیابی یک لحظهای مجویش خواهی که تا بدانی یک لحظهای مدانش
3 چون در نهانش جویی دوری ز آشکارش چون آشکار جویی محجوبی از نهانش
4 چون ز آشکار و پنهان بیرون شدی به برهان پاها دراز کن خوش میخسب در امانش
5 چون تو ز ره بمانی جانی روانه گردد وانگه چه رحمت آید از جان و از روانش
6 ای حبس کرده جان را تا کی کشی عنان را درتاز درجهانش اما نه در جهانش
7 بیحرص کوب پایی از کوری حسد را زیرا حسد نگوید از حرص ترجمانش
8 آخر ز بهر دو نان تا کی دوی چو دونان و آخر ز بهر سه نان تا کی خوری سنانش