1 شهریست پرظریفان و از هر طرف نگاری یاران صلای عشق است گر میکنید کاری
2 چشم فلک نبیند زین طرفهتر جوانی در دست کس نیفتد زین خوبتر نگاری
3 هرگز که دیده باشد جسمی ز جان مرکب بر دامنش مبادا زین خاکیان غباری
4 چون من شکستهای را از پیش خود چه رانی کم غایت توقع بوسیست یا کناری
5 می بیغش است دریاب وقتی خوش است بشتاب سال دگر که دارد امید نوبهاری
6 در بوستان حریفان مانند لاله و گل هر یک گرفته جامی بر یاد روی یاری
7 چون این گره گشایم وین راز چون نمایم دردی و سخت دردی کاری و صعب کاری
8 هر تار موی حافظ در دست زلف شوخی مشکل توان نشستن در این چنین دیاری